دچار تناقضات شدید شدم

از خودم میترسم

این همه سال خودمو حفظ کردم و هیچ کاری نکردم. نه اهل رفیق بازی و پارتی بودم نه دوس پسر و این مزخرفات

ولی حالا یه جوری سر شدم که نمیدونم دیگه چه کاری ازم بر میاد

یه مهمونی شرکت کردم که همه دختر بودن ولی یه سری کارایی کردم که اگه حالم خوب بود عمرا نمیکردم. یه چیزایی دیگه برام مهم نبود که قبلا بود و همین منو میترسونه. از تغییر نمیترسم. از عاقبتم میترسم. به خیلیا هم گفتم اینو. گفتم که میترسم از خودم ولی کسی جدی نمیگیرتم. میترسم آخرش برم همون سمتی که همه رفتن. خیلی ترسناکه. یه عمر به یه چیزی اعتقاد داشته باشی و یهو به دلایل نامعلوم همه چیو بذاری زیر پا و بشی جزو همونایی که هیچ وقت خوشت نمیومد ازشون. 

اکانت اینستاگرامم رو دورادور چک میکنم. ینی میرم فقط ببینم کسی دایرکت داده یا نه. فقط یه دختری حالمو جویا شده. بقیه هم چرت و پرت. اون یه نفرم جوابشو ندادم البته. در همین حد بی ذوق. آخه میخوام چیکار نگرانمین؟ نگرانی تونو نمیخوام. همراهی تونو میخواستم. از یکی دو نفرتون محبت میخواستم نهایتا همین. کسایی که برام مهمن تو این چند وقت دیدمشون. بقیه هم خب . هر چی هم هست ادعاهای مجازیه. کیه که اونقدر مرد باشه که پاشه بیاد خودمو ببینه؟ من آماده م. هر روزم میتونم ببینمتون. هستین؟

پسره هنوز هیچ پیامی نداده. براش سوال هم نشده که من کوذوم گوری م. چون من خودم همیشه پیام میدادم. و خب من هر روز بالغ بر شونصد تا استوری میذاشتم. الان بیش از دو هفته س که هیچ استوری نذاشتم و از بین اون همه فالوعر فقط یک نفر پرسیده کجایی. اما از هر کی انتظار نداشتم ازین پسره داشتم.

مرحله بعدی به قهقرا رفتن من اینه که با یه پسری دوست شم. اگه موردشو پیدا کنم فکر کنم دوست شم باهاش. ینی لب پرتگاه وایسادم قشنگ. دارم پرت میشم. خودم میدونم. فقط اگه قراره پرت شم لطفا هیکلی و ورزشکار باشه:))

ممکن هم هست که توی همین مراحل گند زدن به خودم با یه دختری دوست شم. اینم ازم بعید نیست. دیگه آخرای کارمه. فکر کنم اگه خدا منو الان ببره در حقم لطف کرده. با اینکه سخته بهش فکر کنم و نمیخوام هم بمیرم اما حقیقت داره. فکر نکنم هرچی از عمرم بگذره بهتر از این بشم.

الان چی دلم میخواد؟

دلم میخواد غرق شم. کسیو نفهمم. فهمیده نشم. نبینم. دیده نشم. نشنوم شنیده نشم. فقط هجوم آب گرم اقیانوس باشه که به جمجمه م فشار میاره و صداهایی که فقط زیر آب شنیده میشن. یه جور سکوت. یه جور س. چشمم به هاله نوری باشه که از سطح آب دیده میشه. و خب نه. مثل فیلما نیس که لحظه آخری یه پیکریو ببینم که بیاد و نجاتم بده. من فقط چشمامو میبندم و اجازه میدم ریه هام پر بشن. درد کمتری داره. هر چی کمتر مقاومت کنم راحتتره.

{ای کاش اعتقاد به آخرت نداشتم و با خودم میگفتم و اون دنیا هم در آرامش به بهشت میرم ولی خب . خودم میدونم چی در انتظارمه. پس بهتره تلاشمو بکنم تا میتونم زنده بمونم. چون بعدش نیستی نیست. بهشتی هم در کار نیست. قراره حسابی داغ بخورم. خدا رحم کنه.}


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها